... من الغریب ... الی القریب ...

من همچنان غریبه ترین غریبه ها.....تو همچنان از همه نزدیکتر....

... من الغریب ... الی القریب ...

من همچنان غریبه ترین غریبه ها.....تو همچنان از همه نزدیکتر....

مولای من...

آرزو داشتم مرا نامی از سربازان تو می نهادند . دوست داشتم از همان اول، اذان عشق تو را در گوشم زمزمه کرده بودند. ای کاش از ابتدا مرا برای تو نذر کرده ، کاش کامم را با نام تو بر می داشتندو حرز تو را هم راهم می کردند .

آقای من دوست داشتم با نام نامی تو زبان باز می کردم . ای کاش آن اوایل که زبان گشودم ، نزدیکانم مرا به گفتن یا مهدی وا می داشتند .

ای کاش مهد کودکم ، مهد آشنایی تو بود . کاشکی در کلاس اول دبستان ، آموزگارم الفبای عشق تو را برایم هجی می کرد و نام زیبای تو را سر مشق دفتر چه ی تکلیفم قرار می داد .

در دوره ی راهنمایی هیچ کس مرا به خیمه ی سبز تو راهنمایی نکرد .

در سال های دبیرستان ، کسی مرا با تو که مدیر عالم امکان هستی پیوند نزد .

وقتی برای کنکور درس می خواندم ، کسی مرا برای ثبت نام در دانشگاه معرفت و محبت امام زمان (ع) تشویق نکرد .کسی برایم تبیین نکرد که معرفت امام نیز مراتب دارد و خیلی ها تا آخر عمر در همان دوران طفولیت یا مهد کودک خویش در جا می زنند.

نمی دانستم که عناوینی هم چون دکتر ، مهندس ، پروفسور و ... قراردادهایی در میان انسان هاست که تنها به کار کسب ثروت ، قدرت ، شهرت و منزلت اجتمایی و گاهی خدمت در این دنیا می آید ، اصلا در این وادی نبودم .

از فضای نیمه بسته ی مدرسه ، وارد فضای باز دانشگاه شدم . در دانشکده وضع  از این هم اسف بار تر بود . بازار غرور و نخوت پر مشتری بود و اسباب غفلت ، فراوان و فراهم .

فضا نیز رنگ و بو گرفته از "علم زدگی" و "روشن فکر مآبی". خیلی ها راگرفتار تب مدرک گرایی می دیدم . علم آن چیزی بود که از فلان کتاب مرجع اروپایی یا فلان مجله ی آمریکاییترجمه می شد ، از علوم اهل بیت ، دانش یقین بخش آسمانی ،کمتر سخن به میان می آمد .

مولای من در دانشگاه هم کسی از تو برایم سخن نگفت ..................................................

                               بر گرفته از کتاب آشتی با امام عصر "دکتر هراتیان"

نظرات 1 + ارسال نظر
علیرضا شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:17

خیلی مطلب خوبیه
من دانشجوی دانشگاه آزادم واقعا محیط دانشگاهها خیلی فاسده .

سلام اگه به این مسئله پی بردید چرا رهاش نمی کنید؟؟؟
قدم اول اینه که بفهمی از کجا ضربه می خوری قدم دوم هم اینه که اون مانع رو از سر راهت برداری؟؟؟
چقدر خوب می شه وقتی می فهمیم کارمون غلطه ترکش کنیم...
اونوقته که دنیا می شه گلستان

موفق و موید و پیروز باشید
در آخر هم عاقبت بخیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد